در ماجرای سیلاب استهبان فارس آنچه دردناک بود این بود که برخی افراد از بالای تپه ها سیلاب را می دیدند و خطر سیلاب را فریاد می زدند ولی افرادی که در دل رودخانه نشسته بودند، بی توجه بودند و یا با خونسردی و کسلی و بی میلی از دل رودخانه بیرون می آمدند.
نمی دانم حال کسی که در چنین شرایطی وجود خطر را فریاد می زند درک کردید یا نه لااقل حال بیننده این صحنه ها را درک کردیم و حرص خوردیم و حتی گاهی می خواهيم ما هم از پشت دوربین فریاد بزنیم بابا راست میگه سیلاب داره میاد زود بیرون بیایید !
حقیفت اینست که نه فقط در اینجا در بسیاری از مواقع دیده بان هایی خطر را فریاد می زنند اما افرادی بی توجه اند مثلا سیلابی که بنیان خانواده را نشانه گرفته است بخصوص که طراحان طغیان جنسی و بی عفتی خود اقرار کردند که قصد ویرانی اساس خانواده را دارند.
به هر حال با دیدن این خطر برخی دارند فریاد می زنند و خطر را گوشزد می کنند و واکنش ها مثل همان داستان سیلاب است برخی احتیاط می کنند و برخی بی توجهند.
چه باید کرد آیا باید گفت ولش کن هرچه سرشان میاد بیاد یا نه مثل همان باخبران از سیلاب از هیچ تلاشی برای رساندن پیام نباید دریغ کرد و تا لحظه آخر باید تقلا کرد مگر اینکه خود ما درک واقعی از این سیلاب نداشته باشیم یا اصلا دلسوز و خیرخواه مردم نباشیم.
داستان تمام پیامبران همین دیدن و تذکر خطراتی بود که انسان در پیش دارد گاهی پیامبر ما آنقدر حرص غفلت ما را می خورد که خدا می فرمود؛" نزدیک است بخاطر هدایت نشدن مردم جان بدهی".
این عبارت قرآنی تقریبا بین همه پیامبران مشترک است؛ "رسالت خدایم را رساندم و شما را نصیحت کردم ولی خیرخواهان را دوست نمی دارید ". درد دوست نداشتن خیرخواهان، بزرگ ترین تراژدی تاریخ بشر است.
یادداشت: احمد ملاشاهی